حافظا شعر تورا اهل جهان میخوانند
عاشقان در همه آفاق ازآن میخوانند
وقت کوچیدن پائیز و شب چلّه همه
فال دیوان تورا از دل و جان میخوانند
در ره کوی تو تا روشنی مهرافزون
دلبرانی که به میخانه اذان میخوانند
تا در این شوق نمیرد دل بیدار دلان
قدسیان در شب تاریک نهان میخوانند
از در غیب همائی به جهان راه گشود
در وصال تو چه گویم که همان میخوانند
زلف بر باد ندادیم و در این عمر مجاز
باد ها مدح تورا وه چه روان میخوانند
سالک عشق تو بودیم و به سر حد جنون
پی پیدایش چشمی که عیان میخوانند
یار ما در نظر شعر تو ای میر کلام
زان سبب اینهمه مشتاقِ نشان میخوانند
ساقیا باده به پیش آر که درمحفل ما
بلبلان نغمه ی پر سوز گران میخوانند
اهل این انجمن شعر جوانم حافظ
که در این خانه تورا ورد زبان میخوانند
صفا